بسم اللّه الرحمن الرحیم
اى شه بطحا مه عالم فروز***زنده دلان رابه تو هر شب چو روز
پادشهى هست زتو از چه رو***تاج شهى بر سر هر زشت خو
واجب بالذّات بخود او ز خود***قائم بالحق تو از او ، او بخود
آیت حقّى به نهان و عیان***هر دل بینا زتو دارد نشان
روح چسان ظاهر وپنهان بود***حِسّ بدن حجّتى از آن بود
شمس در ابر است نهانى ز چشم***نور از او هست نشانى به چشم
نور ز قائم به همه ممکنات***فیض به دائم به همه باثُبات
«فصل معجزه»
ای صبح صادق همه شبهای
بی سحر
میآیی از کرانه مغرب به
شرق جان
با نور هم رکابی وبا نور
همرهی
دستی به لطف،لطف تو
سرمد، عنایتی
یک گوشه چشم، ناز نگاهت،
نیاز ما
افسانهها به واقعه
پیوند خوردهاند
یک آسمان ستاره، سحر سوز
آمدن
بشکاف سینههای سماوات
را، بیا
تلخند لحظهها و تباهند
لحظهها
دیریست شب به روز مدارا
نمیکند
ای کاشها برآمده از قعر
کاشها
زود است تا به باد رود
آشیانهها
زود آ که آسمان به زمین
متصل شود
خورشید یخ ببندد و مهتاب
تار تار
زود آ که آب محو شود از
بساط ارض
نی آفتاب و آب، نه گرما
و نور،وای
فصل ظهور میرسد از
دستها بپرس
وقت ظهور میرسد، پیداست
از زمین
فصل ظهور میرسد، از
جادهها بپرس
پروانهها به فرصت پرواز
دلخوشند