بسم اللّه الرحمن الرحیم
اى شه بطحا مه عالم فروز***زنده دلان رابه تو هر شب چو روز
پادشهى هست زتو از چه رو***تاج شهى بر سر هر زشت خو
واجب بالذّات بخود او ز خود***قائم بالحق تو از او ، او بخود
آیت حقّى به نهان و عیان***هر دل بینا زتو دارد نشان
روح چسان ظاهر وپنهان بود***حِسّ بدن حجّتى از آن بود
شمس در ابر است نهانى ز چشم***نور از او هست نشانى به چشم
نور ز قائم به همه ممکنات***فیض به دائم به همه باثُبات
بسم اللّه الرحمن الرحیم
اى شه بطحا مه عالم فروز***زنده دلان رابه تو هر شب چو روز
پادشهى هست زتو از چه رو***تاج شهى بر سر هر زشت خو
واجب بالذّات بخود او ز خود***قائم بالحق تو از او ، او بخود
آیت حقّى به نهان و عیان***هر دل بینا زتو دارد نشان
روح چسان ظاهر وپنهان بود***حِسّ بدن حجّتى از آن بود
شمس در ابر است نهانى ز چشم***نور از او هست نشانى به چشم
نور ز قائم به همه ممکنات***فیض به دائم به همه باثُبات
روح خفى شمس نهان روشن است***در بَصَر ودیده که او روشن است
جلوه مهدى که به از مِهر هست***حِس بکند دل که در او مِهر هست
شکر نمایم ز خداوندگار***جلوه او شد به دلم چون نهار
لیک چه سازم که به دل مهر و هجر***گشته از او توأم از آنم به فکر
بین توچسان دوست که دانى کجااست***مرحمت از او به تو دائم بپا است
لیک به تو دورى رویش چسان***آتش سوزان شده در دل نهان
هرچه بود خوبى حُسنش زیاد***هست به دل سوزش هجرش زیاد
هان چکنم حضرت مهدى اگر***گشت به دل بِه زقمر جلوه گر
هست یقین هستى او بر زمین***حىّ و قدیر است و شَهَنشاه دین
لیک نهان هست رُخش از بَصَر***آتش هِجرش زده بر دل شَرَر
هرچه ز مهرش به دلم نور هست***روح ز هجرش همه مهجور هست
گاه چو دل خوش شوم از مِهر او***نا خوشى آید به دل از هِجر او
گاه چو در سوز و گدازم ز هجر***مرهمى آید به غم از نور مِهر
این شب و این روز منِ ناتوان***در غم محبوب چه سوزم چسان
جلوه رویش چو به احباب هست***حقّ رَهِ این لطف بر آنها نَبَست
گر نبُدى بهر حبیبان او ***دیدن آن طلعت زیباى او
زندگى و عیش بُدى ناگوار***یکسره مى رفت از آنها قرار
لیک از آن پادِشَه انس و جان***گاه شود مرحمتى در نهان
روى نماید به حبیبان خود***رَوح برند از رخ جانان خود
بهره اى آنها ز حلاوت برند***فکر خود ولذّت جنّت برند
مى شود این بهره دولت نصیب***از نظر افتادنِ بر این حبیب
به هر کسى پاک نماید عمل***زآنچه بود زشتى و نقص وخلل
زین سببم ناله دیگر کنم***شور و فغان دیگرى آورم
هم به دَرِ حضرت پروردگار***هم بَرِ آن شاهد شیرین عُذار
عذر بخواهم زخود از زشتى ام *** عفو خود آرند به هر هستى ام
زآنچه ز روحم شده یا قولو فعل***گشته ام از زشتى آنها خجل
تا نشوم دور ز قرب وصال***ازنظر مظهر حسن و کمال
گویمش اى شاه سلیمان مدار***گشت سلیمان ز تو فرمان گذار
یک نظر آور به سوى مور خود***کن ز کرم منظر و منظور خود
مظهر لطفى تو ز رحمان شها***لطف وى از تو شده پایان به ما
روح تو آرى به تن مرده اى ***نى عجب از روح به افسرده اى
از گُنه افسرده ببین حالتم***قرب وصالم تو ببین هجرتم
ذرّه منم بهر تو اى آفتاب***پرورش من به تو یک دم بتاب
بهترى البتّه تو از کیمیا***خاک کنى دُرّ و جواهر بیا
من به رهت خاک قدم آمدم***منتظر از بهر قدم آمدم
هست امیدم نپسندى به ما***گشته گرفتار به ظلم دغا
تحفه به درگاه توآورده ام***چشمه رحمت به تو واکرده ام
بهر رثا در غم جدّت حسین***گفت نبى او من و من از حسین
یاد کنم از على اصغرش***بود به باطن على اکبرش
بود چو جسمى نبُدش روح وجان***لیک بُدى روح به اهل جهان
کرد بلند او به روى دست خود***نیست کند بهر خدا هست خود
گفت که اى قوم نگاه آورید***بهر خداوند پناهش دهید
تشنگى آتش زده بر جان او***گر نخورد آب رَوَد جان او
آه که دادند به او چون جواب***جمله عالم شدى از او کباب
دید که خون گشت ز حلقش روان***کرد به کف ریخت سوى آسمان
گوى تو ایمانى با حُزن و غم***بَر تو خدا از دل مهدى الم
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کلید واژه: سایت مهدوی -
دانلود - پوستر مهدوی - پوستر مذهبی-امام زمان - کران - کرانه جان - کرانه حضور-
مقاله مهدوی-داستان مهدوی-درد دل- کتابخانه- گالری عکس- گالری صوتی- پرسش و پاسخ -
غیبت - ظهور- تشیع و ظهور - جامعه اسلامی- زندگی امام زمان -سیرت اباصالح- القاب
امام مهدی- حکومت حصرت مهدی- علل غیبت- چگونگی غیبت-- امام زمان در حدیث- اخر زمان