تشیّع
عدم تأثیر عوامل تاریخى در پیدایش تشیّع
پرسش اول:
آیا عوامل تاریخى در پیدایش تشیّع مؤثر بوده است؟ یا این آیین یک برنامه اعتقادى است که از آیات قرآن و فرمایشات صریح رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)استفاده شده است؟
پاسخ:
در این جا براى روشن شدن موضوع و این که در پیدایش شیعه و اعتقاد به وجود امام منجى(علیه السلام)، حوادث و علل تاریخى هیچ نقشى نداشته اند و تمامى اعتقادات شیعه یک برنامه تمام عیار اسلامى است که از همان منابع و مآخذى که سائر معتقدات مسلمانان از مبدأ تا معاد استفاده مى شوند، اخذ شده اند به توضیح چند مطلب مى پردازیم:
الف ـ پى ریزى و شکل گیرى تشیع در عصر رسالت:
بر طبق دلایل محکم تاریخى و احادیث متواتر پى ریزى و شکل گیرى تشیع در همان عصر رسالت انجام گرفته است و از سال هاى آغاز دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) این کار شروع شده و از طریق طرح حدیث ثقلین و ابلاغ رسمى و همگانى آن در جریان غدیر خم و... پایان یافته است.
البته رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در آن بیمارى که منجر به رحلت شان شد مى خواستند که آن به صورت کتبى هم نوشته شود که به شهادت ادله محکم تاریخى و روایات معتبر با منع عمر و بى ادبى یى که به پیامبر خدا شد آن حضرت را از نوشتن آن بازداشتند.
تشیّع
عدم تأثیر عوامل تاریخى در پیدایش تشیّع
پرسش اول:
آیا عوامل تاریخى در پیدایش تشیّع مؤثر بوده است؟ یا این آیین یک برنامه اعتقادى است که از آیات قرآن و فرمایشات صریح رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)استفاده شده است؟
پاسخ:
در این جا براى روشن شدن موضوع و این که در پیدایش شیعه و اعتقاد به وجود امام منجى(علیه السلام)، حوادث و علل تاریخى هیچ نقشى نداشته اند و تمامى اعتقادات شیعه یک برنامه تمام عیار اسلامى است که از همان منابع و مآخذى که سائر معتقدات مسلمانان از مبدأ تا معاد استفاده مى شوند، اخذ شده اند به توضیح چند مطلب مى پردازیم:
الف ـ پى ریزى و شکل گیرى تشیع در عصر رسالت:
بر طبق دلایل محکم تاریخى و احادیث متواتر پى ریزى و شکل گیرى تشیع در همان عصر رسالت انجام گرفته است و از سال هاى آغاز دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) این کار شروع شده و از طریق طرح حدیث ثقلین و ابلاغ رسمى و همگانى آن در جریان غدیر خم و... پایان یافته است.
البته رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در آن بیمارى که منجر به رحلت شان شد مى خواستند که آن به صورت کتبى هم نوشته شود که به شهادت ادله محکم تاریخى و روایات معتبر با منع عمر و بى ادبى یى که به پیامبر خدا شد آن حضرت را از نوشتن آن بازداشتند.
اصول اعتقادى شیعه در جاى جاى رهنمودهاى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)مورد اشاره قرار گرفته است، به عنوان مثال رهبرى امت اسلام بارها در فرصت هاى مناسب در سخنان حضرت رسول به چشم مى خورد و اهمیت مسأله امامت به اندازه اى در فرمایشات آن حضرت مورد تأکید واقع شده است که حتى در ضمن یک روایت معروف و بلکه متواتر فرموده اند:
«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة»( [4] ).
]«کسى که بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است».[
مرگ در حال جهل به امام با مردن در دوره جاهلیت برابر و بلکه عین آن شمرده شده است و یا اینکه شرایط امام چیست و امام از چه طایفه اى است و اینکه عدد ائمه(علیهم السلام)دوازده نفرند، همه بر حسب روایات متواتر از طرف شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بیان شده است.
همچنین صفات علمى و روحى امام و این که باید اعلم و اکمل از همه باشد و نیز این مطلب که جانشینى پیامبر و امامت امت بعد از آن حضرت یک منصب الهى است که مثل اصل رسالت از سوى خدا برگزیده مى شود و بسیارى امور دیگر که در قرآن و مصادر روایى مطرح شده است.
فکر شیعى در همان سال هاى اول ظهور اسلام بر اساس متون اصلى اسلام پى ریزى شده است ولى در آن عصر در برابر تفکر شیعى فکر مخالفى ـ که مدت ها بعد با عنوان فکر سنى نامیده شد ـ قرار نگرفته بود و اسلام و مسلمانان به دو شعبه تقسیم نشده بودند. زیرا افرادى که پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فکر مخالف را ـ که موجب انشعاب در صفوف مسلمین شد ـ مطرح کردند، در حیات آن حضرت به طور علنى در برابر اسلام ناب ـ که بعدها به نام اسلام شیعى معروف شد ـ نمى توانستند موضع گیرى نمایند.
این انشعاب به طور رسمى بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) با اجتماعِ عده اى در سقیفه و تعیین جانشین براى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) خودنمایى کرد.
باید اضافه کنیم که بر طبق رهنمودهاى ارائه شده در قرآن کریم یک مرجع و منبع معتبر به منظور تفسیر و تنظیم و تشریح عقاید در اسلام پیش بینى شده و در آیات متعدد از جمله در سوره نساء به آن تصریح شده است:
(...وَ لَو رَدُّوهُ اِلىَ الرّسولِ وَ اِلى اُولِى الاَمرِ مِنْهُم لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُم)( [5] ).
]«در حالى که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان بازگردانند، از ریشه هاى مسائل آگاه خواهند شد».[
از این آیه اصل اختصاص رهبرى به رسول و اولى الأمر که همان امامان معصوم اند استفاده مى شود.
برحسب احادیث متواتر، پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) این مرجع صالح را که همان عترت آن حضرت و ائمه اهل بیت هستند به صراحت معرفى کردند و فرمودند: آن ها با قرآن و قرآن با آن هاست و از هم جدا نخواهند شد.
و حتى در ضمن یک حدیث اضافه کردند:
«فان فینا اهل البیت فى کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتهال المبطلین»( [6] ).
]«در میان ما اهل بیت، در هر نسلى، کسانى هستند که در دین استوارند و هرگونه تحریف غلو کنندگان و فتنه اهل باطل را، از دین دور مى کنند».[
ب ـ مبدأ طرح مسأله خلافت:
مسأله «رهبرى امت در دوره بعد از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) » از همان آغاز بعثت و نزول وحى کم و بیش مورد توجه بوده است و حتى داستان آن شخص که ایمان آوردن به آن حضرت را مشروط به این کرد که بعد از آن حضرت رهبرى با او باشد ولى حضرت نپذیرفتند مشهور است.
اصل دیدگاه شیعه در مورد جانشینى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) مطلبى است که در زمان آن حضرت به دستور خدا و به وسیله شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به همه مردم اعلام شد و در آن زمان کسى با آن مخالف نکرد بلکه همه مردم حتى کسانى که بعدها جریان سقیفه را به وجود آوردند، شادى کردند و ضمن بیعت آن را تبریک گفتند، اما توطئه ها و نقش کشى هاى سرّى را از همان لحظه شروع کردند و تا آن جا پیش رفتند که مى خواستند پیامبر را ترور کنند.
بعد از پیامبر مسأله به صورت بحرانى متجلى شد و مخالفان با شدّت و قساوت فوق العاده به اسم مصلحت وارد عمل شدند و با تهدید و جوّسازى فضایى را به وجود آوردند که در نهایت با برنامه اى که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) اعلام کرده بودند مخالفت نمودند تا آن جا که نسبت به مقام قُدس حضرت زهرا(علیها السلام) مرتکب اهانت و جسارت شدند و سیر تاریخ مسلمین را از مسیرى که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)معین کرده بود منحرف نمودند.
با خشونت بى اندازه اى که نشان دادند حتى حرمت یگانه فرزند پیامبر را هتک نمودند البته در سال هاى اول دو تفکر شیعى و سنى با تدبیرى که على (علیه السلام) در پیش گرفتند، به طور شدید و علنى رو در رو قرار نگرفت و فقط مسأله در اذهان آنان که به مشروعیت حکومت مى اندیشیدند باقى بود و سایرین هم که بى تفاوت یا وابسته به حزب حاکم بودند بحثى از آن به میان نمى آوردند و چه بسا که آن را پایان یافته مى شمردند ولى افرادى مثل عمر بن الخطاب متوجه بودند که با وجود آن برنامه هاى اعلام شده از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)عمل شان همواره از لحاظ مشروعیت مورد سئوال قرار خواهد گرفت لذا با اِعمال سیاست هاى خاصى از بازگشت مردم به آن تفکر اصیل اسلامى جلوگیرى مى کردند و به همین علت بود که تا حدود یک قرن و نیم روایت حدیث از پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را ممنوع کردند و چون عمر مى دانست پس از او اگر براى کنار زدن على (علیه السلام)چاره اى نیندیشد حتماً او روى کار خواهد آمد نقشه تازه اى کشید.
او مى دانست اگر آن وصیت را ـ که معلوم نشد واقعى است یا عثمان در وصیت نامه نوشت ـ به ابوبکر نسبت ندهد بعد از مرگ عمر تفکر شیعى به صورت شدیدتر دوباره مطرح و نقشه هاى آن ها نقش بر آب خواهد شد.
از این رو مسأله شوراى شش نفرى را طراحى کرد و طورى برنامه آن را تعیین نمود که امیرالمؤمنین(علیه السلام) باز هم خانه نشین شود.
با این حال در این جا نیز برنامه تعیین شده از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در خاطره ها تجدید شد و بالاخره در اواخر دوره عثمان که مظالم وى موجب خشم و نفرت عموم، نسبت به او شد و مسلمانان را به قیام بر علیه او برانگیخت. به این ترتیب، بار دیگر مسأله جانشینى پیامبر از نو مطرح گردید و بسیارى از صحابه به همان دستور اصلى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم)بازگشتند و على(علیه السلام) را جانشین به حق پیامبر اعلام کردند و اطاعت و جهاد در تحت فرمان او را بالاترین عبادات دانستند.
بنابر این عقیده شیعه درباره جانشینى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) هیچ گاه به فراموشى سپرده نشد و قلب مردم همیشه از تعلق خاطر به اهل بیت و این که آن ها مظلوم واقع شده اند و حقشان غصب شده است خالى نبود و گفته هاى شخصیت ها و شعر شعرایى چون فرزدق در برابر هشام، مطرح بودن این دیدگاه شیعى را آشکار مى سازد و حتى فردى مثل موسى بن نصیر ـ حاکم آفریقا که غلام او طارق، اسپانیا را فتح کرد ـ با این که جزو کارگزاران حکومت بنى امیه بود از طرف داران تفکر شیعه است و سرانجام با آن همه خدماتى که از او صادر شد به همین خاطر اموالش مصادره شد و از کار برکنار گردید.
و حتى کار به آنجا منجر شد که این دیدگاه در خاندان معاویه و یزید نفوذ کرد و پسر یزید بن معاویه به طور رسمى جدّ و پدرش را محکوم و به حق حضرت على(علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) اعتراف کرد. و در دوره بنى عباس هم مسأله به همین وضع بود.
حقانیت تفکر شیعى و اصالت آن اگر چه از نظر سیاست حکومتى نمى بایست مطرح شود و پیروان این تفکر نباید مسؤولیت هاى دولتى داشته باشند، ولى کار به آنجا رسید که خود حکام ظالم و غاصب بنى عباس مثل منصور و هارون و مأمون متوجه حقانیت این تفکر شیعى شدند، هر چند در عمل آن را سرکوب مى کردند.
«منتصر» و برخى دیگر از حاکمان بنى عباس در نتیجه گسترش تفکر شیعه در زمینه جانشینى پیامبر به این دیدگاه تمایل پیدا کردند و حتى گفته اند «ناصر» که در زمان وى سرداب غیبت در سامرا بازسازى شد خود را شیعه معرفى کرد و نقل مى کنند که خود را نایب حضرت امام دوازدهم حضرت مهدى(علیه السلام)مى دانست.
از مجموعه این مطالب معلوم مى شود اسلام راستین که همان تفکر شیعى و اسلام مطرح در عصر رسالت است در طول این چهارده قرن مطرح بوده است و تاریخ در بهوجود آمدن این دیدگاه هیچ دخالتى نداشته است بلکه وجود این دیدگاه در پیدا شدن حرکت ها و نهضت ها و قیام ها و حوادث بزرگ مؤثر بوده است و به عکس آن چه برخى افراد بسیار ساده و کم اطلاع فکر مى کنند باید گفت حکومت شیعى در مصر، آفریقا و دیالمه در ایران و عراق و بالاخره قیام صفویه همه حوادثى بودند که دیدگاه شیعى آن ها را بهوجود آورد وگرنه آن ها در بهوجود آمدن این دیدگاه هیچ نقشى نداشته اند ]
عدم تأثیر عوامل تاریخى در پیدایش تشیّع
ج ـ تسنّن و اصطلاح فرقه اى آن (در برابر تشیّع) بعد از عصر رسالت:
این تحلیل که تشیّع هم مانند تسنّن از آغاز شکل سیاسى داشته و به تدریج پشتوانه مذهبى یافته است صحیح نیست. مخالفت با جانشین اعلام شده از طرف پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)جنبه سیاسى داشت و همان سیاست موجب انشعاب و اختلاف شد و نظر جدیدى را در برابر اعتقاد به امامت بهوجود آورد و باعث شد که پیروان اسلام اصیل و ناب به صورت یک فرقه و با نام شیعه جهت گیرى سیاسى داشته باشند.
ولى سیاستى را که شیعه پس از این جریان به عنوان یک گروه سیاسى دنبال کرد بر اساس تعالیم واقعى اسلام بود و پیش از آن که رنگ سیاسى بگیرد یک اصل عقیدتى و دینى بود و عقیده اى بود که سیاست را نیز فرا گرفته بود.
ج ـ تسنّن و اصطلاح فرقه اى آن (در برابر تشیّع) بعد از عصر رسالت:
این تحلیل که تشیّع هم مانند تسنّن از آغاز شکل سیاسى داشته و به تدریج پشتوانه مذهبى یافته است صحیح نیست. مخالفت با جانشین اعلام شده از طرف پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)جنبه سیاسى داشت و همان سیاست موجب انشعاب و اختلاف شد و نظر جدیدى را در برابر اعتقاد به امامت بهوجود آورد و باعث شد که پیروان اسلام اصیل و ناب به صورت یک فرقه و با نام شیعه جهت گیرى سیاسى داشته باشند.
ولى سیاستى را که شیعه پس از این جریان به عنوان یک گروه سیاسى دنبال کرد بر اساس تعالیم واقعى اسلام بود و پیش از آن که رنگ سیاسى بگیرد یک اصل عقیدتى و دینى بود و عقیده اى بود که سیاست را نیز فرا گرفته بود.
از این رو سیاست مداران با این عقیده مخالفت مى کردند و کوشش مى کردند که در برابر آن یک فرقه و جریان فکرى تازه اى مطرح کنند و از این طریق به سیاستى که خلافت را از مسیر تعیین شده منحرف ساخت با صرف مخارج بسیارى و تطمیع و تهدید و ارعاب در دوره هاى بعد شکل مذهبى دادند.
البته این جریان صرفاً خواهان در دست داشتن مدیریت جامعه بود و اگر در دیدگاه شیعه این جبنه را نمى دیدند با آن معارضه نمى نمودند و در برابر آن فرقه اى به نام اهل سنت راه نمى انداختند.
بنابر این سیاست، عامل مخالفت با تشیع و برنامه اعلام شده از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)گردید و در آغاز سردمداران این سیاست بدون این که تفکر روشنى ارائه دهند در آن وضع آشفته دست به کار شدند.
عوامل زیادى ـ که عمده آن ملاحظه خطر نابودى اسلام از درگیرى مسلحانه داخلى بود ـ رقباى مذهبى سیاسى آن ها را از دست به شمشیر بردن باز مى داشت، این کار رهبران مخالف تفکر شیعى را در به دست گرفتن زمام امور یارى داد.
با اینکه آن ها تفکر ثابتى که در عمل از آن پیروى کنند نداشتند و اصل بیعت و گزینش مردم را هم هیچ گاه محترم نشمردند پایه حکومت آن ها زور و ارعاب بود.
بعد از ماجراى سقیفه که سبب روى کار آمدن ابوبکر شد، عمر با خشونت و غلظت خاصى که داشت شمشیر کشیده در کوچه ها مى گشت و مردم را به بیعت با ابوبکر مجبور مى نمود و کار این اجبار تا آن جا رسید که از على(علیه السلام)نیز خواهان بیعت شدند و آن حضرت را نیز براى بیعت گرفتن ـ پس از جسارت هاى ناگفتنى به حضرت زهرا(علیها السلام)و هتک حرمت خانه او ـ با زور به مسجد بردند.
حکومت خود عمر ـ که بر طبق ادعاى خودشان، به وصیت ابوبکر شکل گرفت ـ چنین بود که گفتند وقتى ابوبکر در حال جان دادن بود ـ گاهى از هوش مى رفت و گاهى به هوش مى آمد ـ در صدد وصیت کردن برآمد و در این حال وى بى آن که حاکم بعد از خود را معرفى نماید عثمان اسم عمر را در وصیت نامه نوشت. وقتى ابوبکر به هوش آمد آن را تأیید کرد!
هر چه بود آیا اصلا وصیت در میان بود یا نه؟ در هر حال عمر روى کار آمد و کسى هم در این جا به ابوبکر نگفت: «غلب علیه الوجع»( [7] )به گفته این مریض که هوشش را از دست داده است اعتبارى نیست، امّا به همین بهانه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)را از نوشتن وصیت منع کردند!
در هر حال با تعیین ابوبکر، عمر زمام امور را به دست گرفت و خود او براى بعد از خودش شوراى شش نفرى معین کرد.
پس معلوم شد که هیچ تفکر منسجمى که بر پایه حق مردم در گزینش مبتنى باشد در کار نبوده است ولى وقتى عثمان کشته شد، مسلمانان به درِ خانه حضرت على(علیه السلام)هجوم آوردند ـ اگر چه او از نظر شیعه خلیفه به حق بود ـ همه با او بیعت کردند. بعدها اگرچه مخالفین تفکر شیعى در کتاب هاى خود کوشیدند مبنایى شرعى براى حکومت بیابند و بیعت عامه یا اهل حل و عقد و حرف هاى متناقض دیگر و حتى غلبه و زور را به عنوان مبنى مطرح کنند ولى در حقیقت غیر از زور چیز دیگرى معیار نبود و به گونه اى عمل کردند که مردم غیر از بیعت با ولى عهدى که خلیفه معین کرده بود چاره اى نداشتند.
بنابر این مخالفان شیعه، در حکومت هیچ برنامه کلى نداشتند و حتى در دوره معاصر یکى از بزرگ ترین پژوهش گران آن ها که این حقیقت را دریافته است مى گوید:
اصلا اسلام در سیاستِ تعیین حاکم، روش خاصى را پیش بینى نکرده است و به هرصورت که خود مردم تعیین کنند همان صورت، حکم قانونى پیدا مى کند و جارى مى شود.
د ـ عامل تقسیم مسلمانان به دو گروه شیعه و سنى:
حقیقت این است که عامل اصلى آن تقسیم حب جاه و ریاست بود.
برخى دیدند با وضعى که پیش آمده آن ها در رهبرى آینده، سهمى ندارند لذا از همان عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به دسته بندى ها روى آوردند و از طریق طرح نقشه هایى وارد میدان شدند و از جمله نقشه هاى مهم آن ها این بود که یک جریان فکرى جدیدى را در مقابل دیدگاه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) طرح و سپس تبلیغ کردند و شعار «حسبنا کتاب الله» سردادند تا از اعتبار نصوص موجود درباره اصل امامت بکاهند و در نهایت آن را بى اعتبار معرفى نمایند، به همین سبب وقتى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)خواست وصیت خود را بنویسد، چون مى دانستند که این وصیت کَتبى موجب تقویت وصیت هاى شفاهى است، به شدّت مانع شدند و عمر به تعبیرى که اهل سنت هم آن را نقل کرده اند گفت:
«غلب علیه الوجع! حسبنا کتاب الله»( [8] ).
]«این سخنان را پیامبر از شدّت درد و غلبه مرض مى گوید! کتاب خدا براى ما کافى است».[
بنا به نقل بعضى دیگر، او گفت:
«ان الرّجل لیهجر»( [9] ).
]«پیامبر هذیان مى گوید» ـ نعوذ بالله ـ .[
در هر صورت وى مانع شد و گفت: «حسبنا کتاب الله» یعنى ما به وصیت پیامبر و تصریحات او نیازى نداریم.
لقب شیعه به پیروان حضرت على(علیه السلام) در همان عصر، توسط شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)داده شد. پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) پیروان مخلص او را شیعه نامید ولى این کار موجب تقسیم مسلمانان به دو گروه نشد. اگرچه افرادى چون سلمان و ابوذر و مقداد و... در همان عصر به حضرت على(علیه السلام) اعتقاد خاص داشتند و در مقابل هم، مخالفین هنوز گروه مستقلى نبودند و این رهنمودهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) درباره اصل امامت به این معنا بود که همگان از حضرت على(علیه السلام) پیروى نمایند.
اما مخالفت با این دستور بعد از رحلت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) علنى شد و مسأله حبّ ریاست و حکومت بر مردم ـ همان چیزى که برخى آرزومند آن بودند ـ موجب شد عده اى على رغم تصریح پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به جانشینى على (علیه السلام) با آن به مخالفت برخواستند و در جمعیت مسلمانان تفرقه ایجاد کردند.
و اگر بخواهیم پرده پوشى کنیم و براى این تقسیم توجیه دیگرى هر چند غیر واقعى ارائه کنیم، باید بگوییم این تفرقه از آن جا شروع شد که جمعى از مسلمانان به خاطر ضعف ایمانى که داشتند اصالت گفته ها و راهنمایى هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)را در حد وحى معتبر نمى دانستند و گمان مى کردند کتاب خدا براى هدایت مردم کافى است و نیازى به گفته هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)نیست. مثل این که خود را با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در درک مبانى و مقاصد قرآن هم ردیف مى دیدند.
بنابر این تابع برنامه و راهى که او تعیین فرموده بود، نشدند و نظر شخصى و مصلحت و مفسده اى را که خود درک مى کردند، بر دستورهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مقدّم داشتند و یا این که برخى از دستورهاى آن حضرت را حکومتى و مربوط به مدیریت جامعه قلم داد کردند و آن ها را به مقتضاى شرایط تغییر پذیر دانستند.
آن ها مسأله خلافت را هم از همین امور فرض مى کردند و معتقد بودند هر چند پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) جانشین خود را منصوب نموده باشد چون سخن و عمل آن حضرت ـ به زعم آن ها ـ به اندازه وحى اعتبار ندارد، در نتیجه مخالفت با آن جایز است و از همین رو بعد از رحلت آن حضرت این افراد دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را ناشنیده گرفتند و آن را کنار گذاردند و با این بهانه گیرى هاى نادرست خلافت را از مسیرى که معین شده بود خارج کردند.
این ها اگر چه براى مدیریت جامعه در آن شرایط، نظام فکرى درستى که خلافت بر آن استوار شود در دست نداشتند، با این همه اصرار مى کردند که شخصى که برگزیده پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) است نباید یا مصلحت نیست عهده دار مدیریت جامعه باشد. و این در حالى بود که آن ها در بعضى مسائل براى اجراى دستور دیگرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)پافشارى مى کردند ولى در این مسأله به عکس عمل کردند، همان طور که «اسامه» را وقتى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به عنوان امیر لشکر معرفى کرد آن ها وى را در امارتش باقى نگذاشتند. در هر صورت آن ها براى خود این حق را قائل بودند که در دستورهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)تصرف نمایند و هر تغییر و تبدیلى را که به گمان خود لازم مى دانند انجام دهند و به عذرهاى بدتر از گناه متوسل شوند.
در برابر این ها حضرت على(علیه السلام) و تنى چند از پیروان ایشان بودند که معتقد به حقانیت تعالیم و دستورهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بودند و مى گفتند کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) حکم وحى را دارد بلکه خود وحى است چرا که قرآن در این باره مى فرماید:
(وَ ما یَنطِقُ عَن الهَوى اِن هُو الاّ وَحى یُوحى)( [10] ).
]«و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گوید! آن چه مى گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست!».[
و مقصود از (...وَ ما آتاکُم الرّسولُ فَخذوهُ وَ ما نَهیکم عَنه فَانتهُوا...)( [11] ).
]«آن چه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید ـ و اجرا کنید ـ و از آن چه نهى کرده خوددارى نمایید».[
امر و نهى هاى آن حضرت است که باید بى کم و کاست اجرا گردد و ما هرگز از ارشادات و تعالیم پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بى نیاز نیستیم. و دین اسلام از هر جهت جامع و کامل است و نقص و کمبود در آن متصور نیست.
در اصطلاح به این گروه اهل نص مى گویند. این ها مى گفتند باب تأویل و توجیه در این احادیث بسته است و خلافت حضرت على(علیه السلام)به امر خدا از طریق وحى به پیامبر
(یا اَیّها الرّسولُ بَلّغ ما اُنزلَ اِلیکَ مِن رَبّک...)( [12] )
]«اى پیامبر! آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا ـ به مردم ـ برسان!».[
ابلاغ شده است.
در هر حال مسلمانان این گونه به دو دسته تقسیم شدند و حقیقت آن است که به کار بردن تعبیر «اهل سنت» در مورد آن گروهى که سنت را ردّ و در آن تصرف و تأویل مى کنند صحیح نیست بلکه سزاوار به این عنوان همان کسانى هستند که به قرآن و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)پاى بند بوده و هستند.
در ضمن منظور کسانى که با تمسک به جمله: «حسبنا کتاب الله» مسلمانان را به دو دسته تقسیم کردند این است که اصل موضوع رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)همان کتاب الله است و نیازى به سنت پیامبر نیست! هر چند این دسته با طرز فکرى که داشتند با دستور صریح پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)درباره حضرت على(علیه السلام) مخالفت کردند ولى بعد از آن که حضرت على(علیه السلام)را خانه نشین نمودند در موارد زیادى به سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)بازگشتند. چون دیدند این مبناى فکرى غلط آن ها پیش نمى رود با سر دادن شعار «حسبنا کتاب الله» نمى توان احکام مورد نیاز را بدست آورد و مشکلات جامعه را حلّ کرد.
البته مخالفان تفکر شیعى از این شعار بهره کافى بردند و گروه زیادى را که اغلب عامى و ناآگاه بودند فریب دادند و پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)را از نوشتن وصیت بازداشتند، آن هایى را که مى گفتند باید دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را درباره خلافت حضرت على(صلى الله علیه وآله وسلم)محترم شمرد با این بهانه کنار گذاشتند و اصل را بر این گذاردند که فقط قرآن محور است. هدف آن ها این بود که سخن از حدیث غدیر و یوم الدار و احادیث دیگر پیش نیاید و بعدها که دیدند بدون احادیث نمى توانند امور را اداره کنند به اجتهاد در برابر احادیث دست زدند و در احکام خدا تصرف نمودند و به تأویل و توجیه و عمل به قیاس روى آوردند و بسیارى از نصوص را مورد تردید قرار دادند.
پیدایش مذهب تشیع همچون پیدایش اصل اسلام به حوادث تاریخى ارتباط ندارد. البته حوادث در موضع گیرى هاى سیاسى افراد و وقوع بعضى رؤیدادها مؤثر بوده و هست اما در همه امور علت اصلى نیست، به عنوان مثال: از جمله اسباب و حکمت هاى غیبت امام زمان(علیه السلام) ـ به دلالت بعضى از اخبار ـ این بوده است که به بیعت با حاکمان ستمگر مبتلا نشود و ... ، امّا وجود آن حضرت و اصل غیبت ایشان بر طبق احادیث متواتر یک امر محقق الوقوع بوده که برنامه آن از پیش معین شده بود و طبق آن پیش آمده است.
نه این که مسأله امامت به تدریج در طول زمان پیش آمده است و سیر تاریخ ضرورت آن را لازم گرفته است.
از بررسى هاى تاریخى به روشنى معلوم مى شود که این جریان فکرى اهل تسنن درباره خلافت است که در نتیجه یک سلسله علل تاریخى به وجود آمده است وگرنه تفکر شیعى درباره اصل امامت همان گونه که بارها بیان شد از همان آغاز بعثت در نتیجه دستور خدا و رهنمودهاى روشن پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) پایه ریزى شده است.
بنابر این این تفکر شیعى بود که تاریخ ساز شد نه اینکه تاریخ آن را ساخته است.
مخالفین تفکر شیعى مى گویند در این باره رهنمودى از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)در کار نبود، لذا پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نگرانى و تشویشى که مسلمانان را فراگرفت موجب شد که آن ها شخصى را به عنوان خلیفه تعیین کنند و این کار در سقیفه پس از بحث و کنکاش هاى زیادى انجام گرفت که نتیجه آن این شد که ابوبکر به جانشینى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) انتخاب شد و پس از آن ابوبکر هم براى جلوگیرى از وقایع ناگوار و هرج و مرج در جامعه، عمر را به جانشینى خود تعیین کرد و عمر هم یک شوراى شش نفرى را براى بعد از خود تعیین نمود! که در این باره تصمیم بگیرد.
همه این رویدادها علل خاصى داشت که اغراض سیاسى در رأس آن ها بود گرچه طرف داران این دیدگاه سعى دارند این رخ داد مهم تاریخى را طبیعى جلوه دهند ولى واقعیت ها در طبیعى بودن این حرکت خدشه وارد مى سازد. و در مقابل دیدگاه شیعه درباره امامت را به طرق مختلف مورد تأیید قرار مى دهد.
هـ ـ اساس مذهبى حمایت از رهبرى اهل بیت (علیهم السلام) :
پشتیبانى از رهبرى اهل بیت(علیهم السلام) از ابتداى امر بر اساس تعالیم اسلامى انجام مى گرفت. کسانى که با سقیفه و جانشینى ابوبکر مخالفت مى کردند، انگیزه اى غیر از انجام تکلیف دینى و پاس دارى از تعالیم و رهنمودهاى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نداشتند.
مراجعه به کتاب هایى چون «اصل الشیعه و اصولها» ، «تاریخ الشیعه» و «الشیعه فى التاریخ» و دهها کتاب دیگر از شیعه و سنى حداقل این مطلب را اثبات مى نماید که گرایش به تشیع از اوّل فقط یک انگیزه مذهبى داشته است.
خطبه هاى امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه این را تأیید مى کند که جاى گاه واقعى اهل بیت(علیهم السلام) همانا رهبرى مادى معنوى و مذهبى مردم بوده است که حکومت از فروع آن به شمار مى آید.
[4] ـ بحارالانوار، ج 8، ص 368. در ضمن بیان علامه مجلسى.
[5] ـ سوره نساء (4)، آیه 83 .
[6] ـ بحارالانوار، ج 2، ص 92، ح 21.
[7] ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 55 .
[8] ـ شرح ابن ابى الحدید، ج 2، ص 55.
[9] ـ بحارالانوار، ج 30، ص 535.
[10] ـ سوره نجم (53)، آیه 4 ـ 3.
[11] ـ سوره حشر (59)، آیه 7.
[12] ـ سوره مائده (5)، آیه 67.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کلید واژه: سایت مهدوی -
دانلود - پوستر مهدوی - پوستر مذهبی-امام زمان - کران - کرانه جان - کرانه حضور-
مقاله مهدوی-داستان مهدوی-درد دل- کتابخانه- گالری عکس- گالری صوتی- پرسش و پاسخ -
غیبت - ظهور- تشیع و ظهور - جامعه اسلامی- زندگی امام زمان -سیرت اباصالح- القاب
امام مهدی- حکومت حصرت مهدی- علل غیبت- چگونگی غیبت-- امام زمان در حدیث- اخر زمان